یه پاکت سیگار خالی یه اتاق سرد و تاریک
قاب عکس خالی ازعکس نه یه دونه یادگاری
نه دیگه دوست دارم ها نه دیگه بوسه رو لبها
نه دیگه حرف اشاره نه دیگه فدا شدن ها
نه صدای زنگ تلفن نه یه حرف خشک وخالی
تو بگو گناه من چیست که ز من شدی فراری
حالا من بی تو نشستم توی این اتاق تاریک
بی تو با خاطره هایت که دیگه دوسم نداری
فکر نکن نمـــی دونــم شبا با کی حرف میزنی
توی این دنیای کوچیک تو منو دور میزنی
نه عزیز ما حالیمونه خودمون آدم شناسیم
گرگایی مثل تورو هم خیلی بهتر می شناسیم
آره این قصه ی ما بود پس بترس از روزگار
اگه باز مارو تو دیدی خــم به ابـروتم نـیار
دیگه این شعر رو ترانه حرف درد بنده نیست
میگذرم از عشق تو خیلی راحت نا رفیق
تو بگو گناه من چیست که ز من شدی فراری
نظرات شما عزیزان:
|